آقای خواب...
یا لطیف... عروسکم خوابت بهم ریخته...یادش بخیر اون دوسال و دوماهی که اراده میکردم میخوابیدی....یعنی واقعا در حدِ اراده!!!..بوی شیر که به مشامت میخورد نصف راه رو رفته بودی...:) درست تا یکماه بعد، واقعا نمیدونستی چطور بخوابی...انگار یه چیزی گم کرده بودی... تا اینکه با همکاری همدیگه تونستی نظم پیدا کنی... بــــــاز دوماهی میشه که خوابت بهم ریخته ...یعنی تا تنظیم میشه دلیلی جور میشه...که ساعتت بهم بخوره..آدم دقیقی نیستم..اما نگرانِ آرامش تو هستم... توی این هاگیر و واگیر....یبار که نمی خوابیدی...گفتم: بخواب، آقای خواب الان میاد ...دیدم ترسیدی قربون چشمای بی نظیرت.... سریع جبهه رو عوض کردم و گفتم: آقای خواب میاد تا ببینه کی خوابه ...